نی نی مامان سولی و بابا مجید

سلام فندق مامان 6 شهریور در 13 هفتگی رفتم سونو ان تی کلی من و بابا مجید عشق کردیم تو رو دیدیم وروجک چقدر شیطونی تو کلی ورجه ورجه کردی یه لحظه آروم نمیموندی  دکترم تعجب کرده بود گفت رشد و حرکتت نسبت به هم هفتگی های خودت عالیه ما هم کلی قند تو دلمون آب شد خدا رو شکر هیچ مشکلی وجود نداشت و در کمال صحت و سلامت بود عزیزم ولی دکتر نتونست جنسیتتو تشخیص بده فقط گفت از روی حرکاتت حدس میزنه مهربان بانو ( دخمل ) باشی و قطعیش مونده تا سونو آنومالی ... هر چی که هستی عشق مامان سولی و بابا مجیدی ...تو یه نعمتی از سوی خدا .....تو یه فرشته ای که قدم میزاری تو زندگی ما ...عزیزم بیصبرانه منتظر در آغوش کشیدنت هستیم ...

 دیروز در هفته 9 رفتیم پیش دکتر بیگی دوباره سونو کردو دیدم دست و پای کوچولوت جوانه زدن و خودتم بزرگتر شده بودی و داشتی تکون میخوردی ....نمیتونم وصف حال اون لحظه من و بابا مجید رو بنویسم فقط اینو بدون که هیچ لذتی بالاتر از دیدن تو برای ما نیست و اون لحظه که تو رو تو مانیتور سونوگرافی می بینیم فقط چشمامون از خوشحالی برق می زنه .... خداروشکر دکتر گفت همه چی خوبه ..فقط یه کم معده مامانی اذیت می کنه ....بیصبرانه منتظر غربالگری اول هستم که با جزییات بیشتری تو رو ببینم ...

نی نی جونم ..قلبتو دیدیم بلاخره ....عجب لحظه ای بود ....کلی قبلش دعا خونده بودم ...روز دوشنبه با بابا مجید رفتیم مطب دکتر بیگی حالا خیلی اتفاقی برقها اونروز قطع شده و دستگاه سونوگرافی کار نمی کرد ...مجبور شدیم کلی منتظر بمونیم تا برقها وصل بشه ...من که دل تو دلم نبود ...ولی خداروشکر تا دکتر دستگاه سونوگرافی رو گذاشت زودی گفت : عه ..قلبش تشکیل شده ...منم یهو جلو چشمامو گرفتم و فقط گفتم خدایا شکرت ....حس خیلی قشنگی بود نمیتونم توصیف کنم ولی خیلی من و بابا مجید ذوق کردیم ..ما خودمون رو آماده کرده بودیم صدای قلبتو بشنویم و ضبطش کنیم ولی دکتر گفت که تو خیلی کوچیکی و اشعه دستگاه برات مضرر و نمیتونه صدا رو پخش کنه ...ما هم فقط تونستیم که از رو مانی...

چقدر دلم گرفته ...دلم میخواد زودتر بگذره و برم سونو و صدای قلبتو بشنوم ...احساس می کنم اینماه خیلی طولانی شده ...نمی گذره ...با اینکه اینماه کلی مهمون داشتیم و کلی تعطیلات داشتیم و تفریح کردیم ولی بازم انگار یکساله باردارم و منتظر ....نی نی جووونم منتظرم ...منتظر دیدن و شنیدن ضربان قلبت 😍😍😍😍😍😘😘😘

نی نی جون جونی من  ، من و بابا مجید بی صبرانه منتظر شنیدن صدای قلب کوچیکت هستیم الان که دارم واست می نویسم دقیقا 6 هفته و 2 روز از بارداری من میگذره و هفته دیگه باید واسه سونو قلب تو بریم پیش دکتر  بیگی .... بابا مجید خیلی مراعات حالمو می کنه ...خیلی مراقبمه ...دوست داره بسلامت بدنیا بیای ....راستی عید فطر هم مادر جون و پدر جون مهمونمون بودن اونا هم خیلی از اینکه یه عضو جدید وارد زندگیمون شده ذوق زده ان.....عشقم مارو با تالاپ تولوپ صدای قلبت خوشحال کن ... دوست دارم دفعه بعد که میاد اینجا واست بنویسم ...از لذت و شوق لحظه شنیدن صدای ضربان قلبت بنویسم .... ...

    نی نی من ..... عشق من ....معلوم خوب داری خودتو تو دل مامان جا می کنی . .....امروز آزمایش بتا رو تکرار کردم عددش از 3 60.07 رسیده 1273.65 و این یعنی خود عششششششششششششششششق .. مامان جان عاشقت ...بیصبرانه منتظر صدای شنیدن اون قلب کوچولوت هستیم ....   ...

نی نی جونم ... عشق من ...دیروز رفتم پیش دکتر بیگی به نظر خیلی دکتر سخت گیری میاد .. گفت آزمایش بتا رو 48 ساعت دیگه تکرار کن ...یه کم استرس گرفتم .... ولی نمیخوام فکرهای بد کنم ..... قول بده که محکم به مامان بچسبی و نشون بدی که خوب داری رشد می کنی و جلو میری .....

اینم عکس اولین بی بی چک مامان اینم کیکی که دایی جون وحید به مناسبت شنیدن خبر بارداری گرفته بود   ...

عشق مامان بلاخررررررره اومدی ...خیلی من و بابا خوشحالیم ....خداروشکر ...وقتی خط دوم بی بی چک افتاد اصلا باورم نمیشد ....کلی گریه کردم اصلا نمیتونستم خودمو نگه دار اشکام گوله گوله میرخت ....طاقت نیاوردم و زود به مادرجون زنگ زدم .....مادر جون و پدر جونم شوک شده بودن  و بسار خوشحال ، مادرجونم پا به پا ی من زد زیر گریه ...اصلا باورشون نمیشد ....عزیزم آخه تو نوه ی اول هستی و ما بعد آریا که پسردایی منه الان 9 سالشه نی نی دیگه ای تو خانواده امون نداشتم ....پس خیلی واسمون هیجان انگیزی ....بعد به دایی جون گفتیم اونم کلی واست ذوق کرد ....بابا مجید کلی هوامو داره ...کلی مراقبم ....دو روز بعدم رفتیم آزمایش دادم ... خداروشکر بتا هم خوب بود و...